در دلام دل نوشته هام

دل نوشته هامو مینویسم با خاطراتم که نره از یاد مشکلاتم

در دلام دل نوشته هام

دل نوشته هامو مینویسم با خاطراتم که نره از یاد مشکلاتم

  • ۰
  • ۰

دل نوشته

لبخندهای نوبلوغ عکس های دوران دبیرستانت...

بغض بعد از مردن ماهی عیدت

یواشکی خرده نان گذاشتن برای مورچه های آشپزخانه تان...

بالا و پایین پریدن ها بعد از برخورد چشمهای تازه بیدار شده ات با برف تماشایی پشت پنجره...

حس نابت بعد از بوییدن گلی توی باغچه ی همسایه بغلی...

و برق چشمهات بعد از رد کردن پیرمردی از خیابان...

مثل تمام اینها ساده باش...

و ساده تر دوستم بدار

من میترسم از پیچیده بودن؛ که آنقدر پیچیده باشیم، یادمان برود میشود هرروز لبخند را بریزیم توی چشمهای هم...

و حواسمان نباشد که باران معجزه است...

برف معجزه است...

خورشید و ماه هم...

و حتی کنار هم بودنمان معجزه است...

بیا ساده باشیم...

بیا ساده تر همدیگر را دوست بداریم



  • mehdi khosravi
  • ۰
  • ۰



🔔ده جمله کوتاه و تاثیر گذار از استاد 

الهی قمشه ای 



1-قرار نیست در کاری عالی باشید تا آن را شروع کنید..قرار است آن را شروع کنید تا در آن کار عالی شوید...


۲-اعتماد ساختنش سالها طول میکشد ، تخریبش چند ثانیه و ترمیمش تا ابد...


۳- ایستادگی کن تا روشن بمانی ؛شمع های افتاده خاموش می شوند...


۴- دوست بدار کسی را که دوستت دارد حتی اگر غلام درگاهت باشد؛دوست مدار کسی را که دوستت ندارد حتی اگر سلطان قلبت باشد... 


۵- هیچ کدام از ما با "ای کاش”، به جایی نرسیده‌ایم... 


۶- "زمان” وفاداریه آدما رو ثابت میکنه نه "زبان” ...


۷- همیشه یادمون باشه که نگفته هارو میتونیم بگیم اما گفته هارو نمیتونیم پس بگیریم …


۸- خودبینی، دیدن خود نیست،خودبینی، ندیدن دیگران است... 


۹- هیچ آرایشی شخصیت زشت را نمی پوشاند !


۱۰- آدمـها را به انــدازه لــیاقــت آنها دوست بدار و به انــدازه ظــرفــیت آنها ابراز بدار.


@t 🚀 💪

  • mehdi khosravi
  • ۰
  • ۰

درد وطن

[Forwarded from | Daark Art |]

🔸 چرا تلویزیون فیلم های صحنه دار پخش می‌کند؟؟؟


دیشب ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺻﺪﺍ ﻭ ﺳﯿﻤﺎ ﺗﻤﺎﺱ ﮔﺮﻓﺖ. ﻭ ﺑﺎ ﻟﺤﻨﯽ ﺗﻨﺪ ﻭ ﺍﻣﺎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺑﻐﺾ آﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﮔﺮﻓﺖ.

ﻫﺮ ﺟﻤﻠﻪ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﺧﺸﺘﯽ ﻣﯽ آﻣﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ ...

 ﭘﺪﺭ : ﭼﺮﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﯿﺪ؟ﭼﺮﺍ ﻓﯿﻠﻢ ﻫﺎﯼ ﺻﺤﻨﻪ ﺩﺍﺭ ﭘﺨﺶﻣﯿﮑﻨﯿﺪ؟

ﺁﻗﺎ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﻭﺗﺎ ﺑﭽﻪ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺩﺍﺭﻡ...!

ﺻﺪﺍﯼ ﺿﻌﯿﻔﯽ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺗﻠﻔﻦ : ﺁﻗﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺷﯿﺪ. ﮐﺪﺍﻡ ﻓﯿﻠﻢ ﺻﺤﻨﻪﺩﺍﺭ؟ﻣﺎ ﮐﺪﺍﻡ ﻓﯿﻠﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﺭﺍ ﭘﺨﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ؟ !!!!

ﭘﺪﺭ :ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ؟ﻣﺜﻼ ﻫﻤﺎﻥ ﺗﺒﻠﯿﻐﺎﺕ ﺳﺲ ﻣﺎﯾﻮﻧﺰ .ﮐﻪ ﯾﮏﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻔﺮﻩ،ﻣﯿﺰ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺧﻮﺵ ﺭﻧﮕﯽ ﭼﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ. ﻭ ﻫﺮﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺟﻮﺭ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﺨﻮﺭﻧﺪ!

ﯾﺎ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﺁﻥ ﯾﺨﭽﺎﻝ ” ﺳﺎﯾﺪ ﺑﺎﯼ ﺳﺎﯾﺪ”ﮐﻪ ﭘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻣﯿﻮﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺧﻮﺭﺍﮐﯽ ﻫﺎﯾﻪ ﺭﻧﮕﺎﺭﻧﮓ. ﯾﺨﭽﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ ﺧﺮﯾﺪﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﮐﺠﺎ ﺟﺎ ﺩﻫﺪ ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﭘﺮ ﺑﻮﺩﻥ...

ﺁﻗﺎ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﭽﻪ ﺧﺮﺩﺳﺎﻝ ﺩﺍﺭﯾﻢ. ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﮐﻨﯿﺪ.

ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺑﺪﻫﺪ. ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﻋﺎﺟﺰﺍﻧﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ…

ﺁﻗﺎ…. ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﮐﻢ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻨﺪ. ﺯﯾﺎﺩ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻮﻧﺪ. ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﺠﺎﯼ دست ﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺧﺎﺭﺟﯽ، ﻣﯿﻮﻩ ﻫﺎ ﻭ ﻏﺬﺍﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ هم ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ؟؟؟ ﯾﺎ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﺎﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﯿﺎﻩ ﮐﻪ ﺑﺠﺎﯼ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﻭﯼ ﺑﺎﺯﻭﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﺯﻧﻬﺎ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻏﺬﺍﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﮑﺸﯿﺪ؟ ﻣﯿﺸﻮﺩ بهمراه ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﮐﺮﺩﻥ قسمتهایی از ﻓﯿﻠﻢ ﺻﺤﻨﻪ ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺭﺩﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ هم ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ؟؟؟

ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯾﺴﺖ ﯾﮏ ﺷﮑﻢ ﺳﯿﺮ ﻏﺬﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﺘﺶ رﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ، ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺻﻼ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﺷﮑﻢ ﺳﯿﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻘﺪﺭ….! ﻣﻤﻨﻮﻥ ….

ﭘﺪﺭ ﺗﻠﻔﻦ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﺎﻻ ﮐﺸﯿﺪﻥ پی ﺩﺭ ﭘﯽ ﺩﻣﺎﻍ ﻣﺎﺩﺭی ﺍﺯ ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﯿﺮﺳﺪ.

ﮐﻤﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺳﮑﻮﺕ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﮑﻨﺪ.

... ﻭﺍﺍﺍﺍﺍﯼ ﺩﺍﺩﺍﺷﯽ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﭼﻪ کیک های ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﺍﯼ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻩ…

ﻭ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺑﻐﺾ ﻣﺎﺩﺭ ..

ﻭ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﭘﺪﺭ….

ﻭ ﻣﻦ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺳﻮﺍﻝ؟؟ !!!

ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻫﯿﭻ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﺍﻟﻬﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﻧﺪﺍﺷﺖ..

ﻭ ﭼﺮﺍ ﻣﺎﺩﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﺪ؟؟؟ !!

ﻭ ﭼﺮﺍ ﭘﺪﺭ؟؟ !!! ﺑﮕﺬﺭﯾﻢ ..

و ﻓﺮﺩﺍ بچه ها ﺩﺭﺱ ﻋﻠﻮﻡ ﺩﺍﺭند...

” ﻭﯾﺘﺎﻣﯿﻨﻬﺎﯼ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﻣﯿﻮﻩ ها”!





  • mehdi khosravi
  • ۰
  • ۰

امروزه عموم مورخین و محققین کرد نیز این واقعیت را که اکراد ایرانیانی اصیل به شمار می روند، مورد تأکید قرار داده اند. آن‌چنان‌که بابامردوخ کردستانی تأکید کرده است: «از دلایل و مدارک تاریخیه، و علایم و امارات علمیه، و آثار مکشوفه، ثابت شده است که گروه کرد مردمانی هستند (آری) نژاد، از جنس (هندو اروپائی). »

 مسعودی که در کتاب «التنبیه و الاشراف» نیز به نژاد کرد پرداخته، این بار برخلاف کتاب مروج الذهب، اکراد را آریایی دانسته است.  کتاب التنبیه و الاشراف از اسناد قدیمی بوده که اکنون راجع به نسب اکراد در دست می باشد. این کتاب، مطابق تحقیق اهل فن، قسمت مربوط بایران را از روی منابع عمده ساسانی نقل کرده است و سلسله نسبی که برای اکراد بیان کرده نیز به ظن قوی مأخوذ از آثار پهلوی می باشد. رشید یاسمی دربارۀ مسعودی می نویسد: «در واقع این مؤلف هر جا تابع مأخذهای پهلوی بوده اکراد را از نسل سلاطین ایران حساب کرده و هر جا پای اجتهاد شخصی و نقل مسموعات خودش بمیان آمده قول معاصرین را نقل  نموده و اکراد را از نسل عرب شمرده است. ».

حقیقت آنست که اکراد نه تنها ایرانی بوده بلکه باید آنها را از خالص ترین گروه های نژادی ایران زمین دانست. یاسمی تحقیقات عالم بزرگ نژادشناس، «اوژن پیتار» را نقل کرده که می گوید: «از میان اقوام ایرانی کردها بیشتر از همه سالم و دست نخورده مانده اند زیرا که مکان آنها کوهستانی صعب است و کمتر معبر نژاد مهاجم واقع شده است.» و حال این سئوال مطرح می گردد که با پذیرش ایرانی بودن اکراد، آنها از کدام شاخۀ آریایی به شمار می روند؟

برخی اکراد را پهلوی دانسته و مناطق کرد نشین را بلاد فهله یا پهله نامیده اند. زرین‌کوب در مورد اکراد می نویسد: «و قوم بدون شک بقایای عناصر پارت (پرثوه، پهلوه) بودند که در عهد ساسانیان و قبل از آن در این سرزمین های وابسته به اقوام باستانی ماد زندگی می کرده اند.» اما بسیاری از مورخان که گروه کثیری از مورخان ایرانی مانند مشیرالدوله در میان آنها هستند، معتقدند که ریشۀ قوم کرد امروزی، مادها هستند. مینورسکی پس از ارائۀ ادلۀ بسیار، «فرضیۀ هوشمندانۀ خود را دایر به تفسیر اسم «کرمانج» را که کردها به خود داده اند پیش می کشد. با حذف پسوند «ج» از آخر واژۀ «کرمانج» مینورسکی در ترکیب آنچه از آن باقی می ماند در قسمت اول کر (د) را می بینید و در قسمت دوم «مان» را که باید به مدی ها یا منایی ها مربوط باشد.»

صفی زاده در کتاب تاریخ خود، با قاطعیت مادها را نیاکان کردان دانسته و می نویسد: «بیشتر مورخین و خاورشناسان، براین عقیده اند که مادها نیاکان کردها هستند، چنانکه استاد سایس خاورشناس معروف گوید: مادها گروهی از کردهایند و سیروس هم مادها را کرد و آری می داند [...] و مینورسکی هم مادها را نیاکان کردها می داند دارمس تتر ایران شناس نامی گوید: کتاب آوستا (اوستا) به زبان مادی نوشته شده و مادها نیاکان کردها هستند [...] و استاد سون می گوید: کرد ها از نژاد ماد اند.»

به هر حال در بیشتر نوشته هایی که کردها را آریایی دانسته اند،‌‌ کرد و ماد با هم برابر خوانده شده اند. مسعودی در تنبیه و الاشراف، بر اساس اسناد ایرانی، نسب ویژه ای را نام برده است . وی پس از اشاره به آنکه منوچهر هفت پسر داشته، می نویسد: «نسبت غالب مردم ایران و طبقات ملوکشان بدانها می رسد و چون درختی است که فروع نسب ایرانیان بدو می پیوندد، و بنظر ایرانیان قبایل  کرد نیز از نسل اسفندیار پسر منوشهرند.» عقیدة‌ دیگری که در باب نژاد مردم کرمانشاه ذکر شده،‌ آنان را برابر با «کرمانج ها» از طوایف چهارگانة کرد به شمار آورده که از نسل قبیلة‌ گرمانی دورة‌ هخامنشی می باشد. 

بررسی ریشه نژادی و پیوستگی قومی اکراد هنوز هم مطمئنا نیازمند تحقیقات مفصل تر بوده و بخصوص ارتباط مردمان کرمانشاهی با دیگر اکراد از موارد مورد بحث می باشد. هرچند در خصوص نسب کردی کرمانشاهیان کمتر شبهه ای مطرح گردیده همچنانکه جکسن در سفرنامۀ خود در باب مردم کرمانشاه می نویسد: «ساکنانش اکثراً خون کردی در رگ‌هایشان جاری است.» و به علاوه در حال حاضر نیز همگان، مردمان کرمانشاه را کرد دانسته و اهالی این دیار نیز در باب قومیت خود، به همینگونه می اندیشند.

لیکن آنچه که می بایست مورد توجه قرار گیرد آن است که کرمانشاه از دوران کهن،‌ محل هجوم اقوام اکدی، لولوبی، آشور، ماد، پارس و کرد (اگر آنها را قومی مستقل بدانیم) بوده و پس از اسلام  نیز اقوامی چون عرب و ترک به این دیار یورش آورده اند که برخی از این اقوام،  غیر آریایی بوده و بعدها در احوال اجتماعی،‌ فرهنگی و حتی ترکیب نژادی مهاجران آریایی تأثیر داشته اند. لذا  آنچه که در بحث از نژاد و قومیت مطرح گردید را صرفاً به صورت نسبی باید مورد پذیرش قرار داد.

  • mehdi khosravi
  • ۰
  • ۰

عشق بی معشوق

به تو گفتم که در این دور شدن ناچاری؟

سربه تایید تکان دادی و گفتی آری !


عین مرگ است اگر بی تو بخواهد برود

او که از جان خودت دوست ترش می داری


ای که نزدیک تری از من دلتنگ به من

بین ما نیست به جز فاصله ای اجباری


من یار 

توام ای از من و آغوشم دور

خطبه را گریه من می کند امشب جاری


زندگی چیست به جز خاطره ای افسرده

زندگی چیست به جز رنج و غمی تکراری


گله ای نیست به تنهایی خود دل بستم

به -غزل گریه- هر روز. . . به شب بیداری


روی دیوار دلم سایه ای از قامت توست

مثل تنهایی من قد بلندی داری . . . !



  • mehdi khosravi
  • ۰
  • ۰

تلاش

من هیچ وقت از تلاش کردن دست بر نمی دارم دارم برای کنکور درس میخوانم خیلی سخت اما بعد از هر سختی یه شادی هم هست من میخوام به این شادی دست بیدا کنم راه سخت ولی من می توانم  با تلاش و کوشش خودم به جای میخوام برسم 

  • mehdi khosravi
  • ۰
  • ۰

رفاقت ها

امشب خیلی دلم گرفته یکی دوستام ازم جدا شده خیلی عصابم خرابه هرچه ادم سنش بالا میره مشکلاتشم باهاش بزرک میشن امشب همش تو فکرم خدایا همه ماهارو عاقبت به خیر کن الان دارم یاد بچگیام میفتم شلوغ کاریامون جنگ های خنده دارمون بازی کردنامون و..... ای کاش میشد برگشت به گزشته یا اصلا دیکه بزرگ نشیم اخه دیگه دردامون کم تره وبزرگترین غصمون این میشه که توبمون رفته زیر ماشین وبتید بول توب جمع کنی ولی الان توب مون باره میشه دیگه بابای نیست که بول تب تو بده مشکلاتت رو دوش خودت ای کاش میشد به جایی دردل کردن با تکست یکی بود حرفاتو گوش میداد ولی ......

  • mehdi khosravi
  • ۰
  • ۰

عاشق بی عشق

هروز که میگزرد بیشتر عاشقش میشم نمیدانم عاشق که شده ام اما درون سینه ام احساس میکنم عاشقم چرا اینگونه شده ام من که عاشق کسی نشده ام اما درون دلم ولووله شده به چه کس دل بستم که خودم نمیدانم او کیس کجاس چهر اش هروز جلوی چشم است اما نمیدانم کیست اسمش چیست او کیست که اینگونه مرا عاشق خد کرده است کجاس شاید یک بار دیدمش حرف دلم را به گفتم خدایا بار دیگر اورا سر راه من قرار ده تا این بار حرف دلم به بگویم.....

  • mehdi khosravi
  • ۰
  • ۰

داستان کوتاه

گفته بود : ساختمانی است بلند و قدیمی ،دُرست روبروی ایستگاه مترو
گفته بود : نامه را باید بِبَری " طبقه پنجم" 
یادت نرود کفش راحت بپوشی! 
گفته بود : یکراست بُرو اتاقی که بالای در نوشته شده ،،"اَسناد پزشکی "

طبقه چهارم که رسید ،قلبش تند تند می زد
کناری ایستاد و گِره روسریش را محکم کرد ...طبقه پنجم خلوت بود
با لبه کناریِ انگشتر ِطلایی اش ،چند ضربه ای به دَر زَد 
صدایی زُمختُ و مردانه از داخل گفت : بفرمایید 

"دو مرد و سه زن" کارمند 
دور تا دورِ اتاق ،پشت میزهایشان نشسته بودند
رفت سمت میز اولی ،سرش را پایین آورد و گفت : 

"ببخشید" با دکتر ،"هَجریِ عینکی " کار داشتم!

مرد پوزخندی زد و با دست اشاره کرد به میزِ روبرو
دو زن کارمند پِچ پِچ کُنان لبخند می زدند!!
نفهمید چرا !

میز روبرو
مردی با عینکِ " تَهِ استکانی "مشغول تایپ بود
سلام کرد "" ""دکتر هجریِ عینکی،شما هستید ؟
مرد سرش را از روی صفحه کلید بالا آورد
عینکش را از روی صورتش برداشت و با تعجب و غیظ به زن نگاه کرد
من با شما شوخی دارم خانم ?!!!
خودش را جمع و جور کرد ، جوابی نداشت 
گفت : خیر 
مَن مَن مَن ........
مَن.... یک نامه دارم 
بسرعت زیپِ کیفش باز کرد و از بین دهها کاغذ 
نسخه و نامه دکترش را ،بیرون کشید 
و روی میز گذاشت 

مرد نگاهی سَر سَری به برگه ها انداخت
پایین نامه امضا یی زَد 
و چند کلمه ای نوشت و گفت : فعلا دارو نیست !
بفرمایید ...شماره نوشتم تماس بگیرید 
خوش آمدید 
و مجددا مشغول تایپ شد 

نمی دانست چرا !
اما جواب میخواست
بَد جوری بِهش برخورده بود 
نامه را برداشت ،فقط یک خط نوشته بود

با احترام "موجودی اَنبار خالی است 
امضاء :دکتر کیوان هَجری ،،،،
بدون پَسوند فقط "هَجری "

عینکی نداشت !!!

تَنش داغ شد ،اتاق دور سرش چرخید
کناری تکیه زد ،پاهایش توانِ رفتن نداشت
مرد اول که متوجه "دِل گرفتگیِ " زن شد 
صندلیِ تعارف کرد 

اما رفت ....باید میرفت 

نگفته بود: حَواست باشد "دُرست حرف بِزنی"
که آدمها ،گاهی به اشتباهاتت میخندند!
نگفته بود : اگر کاغذ بازی در آورد
و این اتاق و آن اتاقت کرد ،از همان راهی که رَفتی... بَرگرد
نگفته بود 
نگفته بود....

  • mehdi khosravi
  • ۰
  • ۰

دل تنگی

امروز خیلی دلم گرفته دلم یاد شهرم کرده اخه چند وقتیه به خاطر شغل برادرم اومدیم اهواز منم اینجا غریبم یکم دبم اخه یکم دیر با دیگران مچ میشم ولی در عو خوزستانیا خیلی خون گرمن خوب به هرحال سخت کسی شهر دل بکنه ولی خوب چاره ای نیست باید ساخت ولی یکم شما راهنمایی کنید که چگونه با دیگران دوست شم مرسی ؟؟؟

  • mehdi khosravi